محیط نیمشفافtranslucent mediumواژههای مصوب فرهنگستانمحیطی که نور مرئی از آن عبور کند، اما نتوان از پشت آن تصویر واضحی از شیء مشاهده کرد
محیطفرهنگ مترادف و متضاد۱. اطراف، پیرامون، دور، محدوده، دوره، گرداگرد ۲. آتمسفر، جو، فضا ۳. آگاه، بااطلاع، مطلع ۴. اقیانوس، دریای بزرگ، قلزم ۵. احاطهکننده، دربرگیرنده ≠ محاط
محیطدیکشنری فارسی به انگلیسیair, ambience, ambient, atmosphere, circuit, circumference, community, eco-, environment, girth, medium, milieu, perimeter, periphery, precincts, surroundings
محیطلغتنامه دهخدامحیط. [ م ُ ] (ع ص ) مقابل محاط. اسم فاعل از احاطه . (کشاف ). فراگیرنده . درگیرنده و احاطه کننده . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید در فارسی به صله ٔ بر مستعمل است یع