محیط جامدsolid mediumواژههای مصوب فرهنگستانمحیطی مغذی که با افزودن عامل سفتکننده مانند آگار جامدسازی میشود
محیطفرهنگ مترادف و متضاد۱. اطراف، پیرامون، دور، محدوده، دوره، گرداگرد ۲. آتمسفر، جو، فضا ۳. آگاه، بااطلاع، مطلع ۴. اقیانوس، دریای بزرگ، قلزم ۵. احاطهکننده، دربرگیرنده ≠ محاط
محیطدیکشنری فارسی به انگلیسیair, ambience, ambient, atmosphere, circuit, circumference, community, eco-, environment, girth, medium, milieu, perimeter, periphery, precincts, surroundings
محیطلغتنامه دهخدامحیط. [ م ُ ] (ع ص ) مقابل محاط. اسم فاعل از احاطه . (کشاف ). فراگیرنده . درگیرنده و احاطه کننده . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید در فارسی به صله ٔ بر مستعمل است یع
محیط افتراقیdifferential mediumواژههای مصوب فرهنگستانمحیط جامدی که در آن انواع اندامگانها با توجه به اشکال مختلف رشد خود از هم متمایز میشوند
چاهک گرماheat sinkواژههای مصوب فرهنگستانهر محیط جامد یا مایع یا گازی که جذبکنندۀ گرمای انتقالی از محیط مجاور است
کشت درشیبslant culture, slope cultureواژههای مصوب فرهنگستانکشت بر روی یک محیط جامد شیبدار در لولۀ آزمایش
کشت سنبهایstab cultureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کشت که در آن تلقیح (inoculation) از سطح تا عمق محیط کشت جامد انجام میشود