محکوملغتنامه دهخدامحکوم . [ م َ ] (ع ص ) فرموده شده . امرکرده شده . فرمان داده شده . (ناظم الاطباء). فرمان داده . (آنندراج ). مقابل حاکم . حکم کرده شده . || مطیع و فرمانبردار. در
برگلغتنامه دهخدابرگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از
طبقات اجتماعلغتنامه دهخداطبقات اجتماع . [ طَ ب َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم متفاوتند. مقریزی در رساله ٔ اغاثةالامة بکشف الغمة طبقا
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صفوی (اول ) (جلوس 907 هَ . ق . - وفات 930). شاه اسماعیل بن شیخ حیدربن شیخ جنیدبن شیخ ابراهیم بن خواجه علی بن شیخ صدرالدین موسی بن شیخ صف
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). ا
میرالغتنامه دهخدامیرا. (نف ) (مرکب از میر + الف ) هرچیز یا کسی که محکوم به مرگ است . میرنده . فانی . فناپذیر. که میرد. مائت . فانی . هالک . (از یادداشت مؤلف ) : معنی گیومرث زند