محولغتنامه دهخدامحو. [ م َح ْوْ ] (ع مص ) پاک کردن نبشته و نقش و جز آن را. (از منتهی الارب ). مَحَّی . (منتهی الارب ). پاک کردن حروف و نقوش را از لوح و جز آن . (غیاث ) (آنندراج
محوفرهنگ مترادف و متضاد۱. زایل، معدوم، منهدم، نابود، نیست ۲. ازبین بردن، زدودن، ستردن ۳. امحا، پاک، زدوده، محذوف ۴. مدهوش ۵. نسخ ۶. اضمحلال، زوال، نابودی ۷. ناپیدا، ناپدید، پنهان، نها
ماتلغتنامه دهخدامات . (ص ، اِ) به اصطلاح شطرنج بازان ، گرفتار و مقید شدن شاه شطرنج است . ظاهراً لفظ مات در اصل صیغه ٔ ماضی بوده است به فتح تاء فوقانی از موت ؛ حالا به کثرت استع
محو و ماتلغتنامه دهخدامحو و مات . [ م َح ْ وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع است . از خود بیخود. واله و حیران و مبهوت .- محو و مات جمال کسی شدن ؛ شیفته و حیران جمال شدن .- محو و
محولغتنامه دهخدامحو. [ م َح ْوْ ] (ع مص ) پاک کردن نبشته و نقش و جز آن را. (از منتهی الارب ). مَحَّی . (منتهی الارب ). پاک کردن حروف و نقوش را از لوح و جز آن . (غیاث ) (آنندراج
سکرلغتنامه دهخداسکر. [ س ُ ] (ع اِمص )مستی . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || (مص ) مست شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار)
خاستنلغتنامه دهخداخاستن . [ ت َ ] (مص )بهمرسیدن . پیدا شدن . (آنندراج ). بعمل آمدن . حاصل شدن . ظهور کردن . مصدر دیگر آن خیزیدن است : بخیزد یکی تندگرد از میان که روی اندر آن گرد