محول کردنلغتنامه دهخدامحول کردن . [ م ُ ح َوْ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذاشتن . واگذاشتن . فکندن . واگذار کردن . بازگذاشتن .- محول کردن به ... ؛ گذاشتن به ... واگذاشتن به ... گذاشتن کا
موکول کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. منوط کردن، وابسته کردن، مشروط کردن ۲. واگذاشتن، واگذاری کردن، محول کردن
مکلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات موظف کردن، مجبورکردن، التزام گرفتن، محول کردن، گماشتن، امر کردن، اصرار کردن، خسته کردن شرایط را پیشنهاد کردن
واگذار کردنلغتنامه دهخداواگذار کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واگذار نمودن . تفویض کردن . تسلیم کردن . (ناظم الاطباء). سپردن . تحویل دادن . انتقال دادن ملکی یا مالی را به کسی : خانه