محور پیشروی تیپbrigade axis of advanceواژههای مصوب فرهنگستانمسیرهای تعیینشده در منطقۀ عمل تیپ که در آن یگانهای تابعۀ تیپ به سمت دشمن پیشروی میکنند
محور پیشرویaxis of advanceواژههای مصوب فرهنگستانمسیری که برای واپایش عملیات تعیین میشود و اغلب شامل یک یا چند جادۀ مشخص است
محور پیشروی گردانbattalion axis of advanceواژههای مصوب فرهنگستانمسیرهایی که در آن گروهان رزمی یا گروههای رزمی گروهانی به سمت دشمن پیشروی میکنند
محور پیشروی لشکرdivision axis of advanceواژههای مصوب فرهنگستانمسیرهای مشخصشده در طرح عملیاتی لشکر که براساس آن تیپهای تابعۀ لشکر به سمت دشمن پیشروی میکنند
چرخ ـ محور پیشروleading wheelsetواژههای مصوب فرهنگستانچرخ ـ محوری که معمولاً در ابتدای قطار قرار میگیرد و نیروی محرکه ایجاد میکند
محوردیکشنری عربی به فارسیمحور , قطب , محور تقارن , مهره اسه , چرخ , ميله , اسه , توپي چرخ , مرکز , مرکز فعاليت
اردشیر دوملغتنامه دهخدااردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب ع
چرخ ـ محور پیروtrailing wheelsetواژههای مصوب فرهنگستانچرخ ـ محوری که معمولاً بعد از چرخ ـ محور پیشرو قرار میگیرد و نیروی محرکه به آن وارد نمیشود
precessionدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش فرض، سبقت، انحراف مسیر، تقدم، پیش روی، تغییر جهت محور جسم گردند
زهلغتنامه دهخدازه . [ زِه ْ ] (اِ) بمعنی پاداش نیکی است . (برهان ) (آنندراج ). پاداش و جزا و مکافات و مزد و جزای نیکی . (ناظم الاطباء). || (صوت ) کلمه ای باشد که در محل تحسین