محور خروجی جعبهدندهgearbox output shaft, output shaft, gearbox tailshaft, gearbox main shaft, mainshaftواژههای مصوب فرهنگستانمحوری که توان را از جعبهدنده بهطور مستقیم یا از طریق میلکاردان (drive shaft) به دیفرانسیل (differential) منتقل میکند
محور خروجی توربینturbine output shaftواژههای مصوب فرهنگستانمحوری که حرکت چرخشی توربین را به جعبهدنده منتقل میکند
محوردیکشنری عربی به فارسیمحور , قطب , محور تقارن , مهره اسه , چرخ , ميله , اسه , توپي چرخ , مرکز , مرکز فعاليت
محورلغتنامه دهخدامحور. [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) سپیدکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || جامه ٔ سپیدکرده شده . نان پهن و گرده شده . (از ناظم الاطباء). || موزه ٔ محور؛ موزه ای که آستر
محورفرهنگ مترادف و متضاد۱. آسه، قطب، مدار، مرکز ۲. اساس، پایه، پی، مبنا ۳. راه، جاده ۴. شافت ۵. قطر، خط مفروض
قفل جعبهدندة خودکارparking pawlواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای زائدهدار که با درگیر شدن با چرخدندهای بر روی محور خروجی جعبهدندة خودکار مانع از حرکت آن میشود
دندهیکfirst gear, lowest gear, low gear, first, bottom gearواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در جعبهدنده که با ایجاد بیشترین نسبت دور کمترین سرعت و بیشترین گشتاور به محور خروجی جعبهدنده منتقل میشود
دندهچنگکیdog clutch, jaw clutchواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای طوقهایشکل که توسط ماهک روی محور اصلی جعبهدنده جابهجا میشود و یکی از چرخدندههای متحرک را بر روی محور خروجی جعبهدنده قفل میکند
دندهدوsecond gear, secondواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در جعبهدنده که در آن نسبت دور اندکی کمتر از دندهیک است و درنتیجه، سرعت بیشتر و گشتاور کمتری به محور خروجی جعبهدنده منتقل میشود
صفحهکلاچ جعبهدندة خودکارautomatic gearbox clutch disk, automatic transmission clutch diskواژههای مصوب فرهنگستانهریک از صفحات تشکیلدهندة کلاچ چندصفحهای که با فشرده شدن به دیسکها و صفحات دیگر حرکت یا دور را از مجموعة چرخدندههای خورشیدی به محور خروجی جعبهدندة خودکار م