محنت بردنلغتنامه دهخدامحنت بردن . [ م ِ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن محنت . تحمل اندوه و غم کردن . رنج و سختی بردن . || زدودن و زایل کردن غم و اندوه . برطرف کردن سختی و مشقت .
محنتفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزمون، آزمایش، امتحان، بلا ۲. تعب، رنج، سختی، عنا، مرارت، مشقت ۳. اندوه، غصه، غم، کرب ۴. آزار، عذاب، گزند، محنه
محنتلغتنامه دهخدامحنت . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) بلا. آفت . (ناظم الاطباء). بلیه . مقابل منحت . (یادداشت مرحوم دهخدا). گرفتاری . فتنه . (منتهی الارب ). ج ، محن : که را محنتی سخت خواهد
بردنلغتنامه دهخدابردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل ک
تکلف کردنلغتنامه دهخداتکلف کردن . [ ت َ ک َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )رنج بردن و محنت کشیدن . (ناظم الاطباء) : چند کلوخی به تکلف کنی در گل و آبی چه تصرف کنی . نظامی . || وادار کردن .
نفس سوختنلغتنامه دهخدانفس سوختن . [ ن َ ف َت َ ] (مص مرکب ) تنگ شدن دم از کثرت رنج بردن و محنت کشیدن ، چنانکه بعد از دویدن و غوطه زدن [ چنین ] حالتی طاری شود. (از غیاث اللغات ) (از ب
رنج بردنلغتنامه دهخدارنج بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) تحمل صدمه و اذیت و مصیبت نمودن . (ناظم الاطباء). زحمت کشیدن . رنج کشیدن . تحمل مشقت و محنت کردن : پسندیدم آن هدیه های تو نیز
کدحدیکشنری عربی به فارسیرنج , محنت , کار پر زحمت , کشمکش , ستيز , پيکار , مجادله , بحث وجدل , محصول رنج , زحمت کشيدن , رنج بردن , تور ياتله , دام