محمولفرهنگ مترادف و متضاد۱. بار، محموله ۲. حملشده، بارشده ۳. خبر، گزاره ≠ مبتدا، موضوع ۴. تاویلشده، تفسیرشده
محموللغتنامه دهخدامحمول . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بار برداشته شده به سر و پشت . (منتهی الارب ).بار حمل شده و بارشده و برداشته شده و به سر و پشت ستور بار کرده شده . (ناظم الاطباء). حمل
محمولفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بار؛ محموله.۲. (صفت) [قدیمی] برداشتهشده؛ حملشده.۳. (صفت) [قدیمی] تٲویل و تفسیرشده.
محمولpredicate 2, predicatorواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی برای ارجاع به عنصر فعلی در ساختهای فاعل ـ فعل ـ مفعول
محمول افتادنلغتنامه دهخدامحمول افتادن . [ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) برده شدن . حمل شدن . || حمل شدن . تعبیر شدن : اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و
محمول افتادنلغتنامه دهخدامحمول افتادن . [ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) برده شدن . حمل شدن . || حمل شدن . تعبیر شدن : اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و
محمولهفرهنگ انتشارات معین(مَ لِ) [ ع . محمولة ] (اِمف .) مؤنث محمول ؛ کالایی که در یک بسته ، مجموعه یا نوبت از جایی به جایی حمل می شود.