محمحلغتنامه دهخدامحمح . [ م َ م َ ] (ع ص ) مرد چست سبک روح و زفت دشوارخوی . محماح . (منتهی الارب ). رجوع به محماح شود.
مهمهلغتنامه دهخدامهمه . [ م َهَْم َه ْ ] (ع اِ) بیابان هموار. (دستورالاخوان ). ج ، مهامه . دشت دور. دشت و زمین خالی و ویران . (منتهی الارب ). بیابان دور. (مهذب الاسماء) دشت دورد
محمحةلغتنامه دهخدامحمحة. [ م َ م َ ح َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی را با کسی . (از منتهی الارب ماده ٔ م ح ح ) (از ناظم الاطباء).
محمحملغتنامه دهخدامحمحم . [ م ُ ح َ ح ِ ] (ع ص ) اسب که بانگ کند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تحمحم شود.
محمحةلغتنامه دهخدامحمحة. [ م َ م َ ح َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی را با کسی . (از منتهی الارب ماده ٔ م ح ح ) (از ناظم الاطباء).
محمحملغتنامه دهخدامحمحم . [ م ُ ح َ ح ِ ] (ع ص ) اسب که بانگ کند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تحمحم شود.
محماحلغتنامه دهخدامحماح . [ م َ ] (ع ص ) مردچست سبک روح . || مرد زفت دشوارخوی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محمح . رجوع به محمح شود.