محلحللغتنامه دهخدامحلحل . [ م ُ ح َ ح َ ] (ع ص ) حلاحل . (یادداشت مرحوم دهخدا). مهتر دلاور و بزرگ و فربه و بسیارمروت و یا ستبر سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مهلهللغتنامه دهخدامهلهل . [ م ُ هََ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از هلهلة. (از اقرب الموارد). رجوع به هلهلة شود.
مهلهللغتنامه دهخدامهلهل . [ م ُ هََ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از هلهلة، جامه ٔ تنک بافته . سست بافته و فروهشته . جامه ٔ رقیق و تنک بافته شده . (آنندراج ). پارچه ٔ نازک از پشم و غیر
مهلهللغتنامه دهخدامهلهل . [ م ُ هََ هَِ ] (اِخ ) لقب عدی بن ربیعة است از شاعران دوره ٔ جاهلیت و از قبیله ٔ ربیعه و او خال امروءالقیس بن حجر است و گویند اول کس که قصیده کرد او بود
ضعیفدیکشنری فارسی به عربیاغماء , انيمي , رشيق , ضعيف , ضوء , فترة الهدوء , لحم بدون دهن , محلحل , مهزوز , هش
سستدیکشنری فارسی به عربیبطيي , خدران , رشيق , ضعيف , طليق , غير آمن , فاتر , فترة الهدوء , کامل , کسول , متخنث , مترنح , مترهل , متساهل , محلحل , مرن , معتدل , مهزوز