محلالغتنامه دهخدامحلا. [ م ُ ح َل ْ لا ] (ع اِ) قطعه ٔ کوچکی از گوشت کباب شده که بر آن آب لیمو افشانده باشند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || بادنجان بریان کرده . مخلا. (ناظم الا
مهلاواژهنامه آزادآرامش 1. دوستانه 2. با وقار و متین 3 . کسی که از عالم هستی رها شده به ملکوت رفته است. در فارسی به معنی مانند ماه؛ در عربی به معنی آهسته و آرام است.
محلاءةلغتنامه دهخدامحلاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِ) ابزاری که بدان سرمه در چشم می کشند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || ابزاری آهنین که بدان موی و چرک از روی ادیم دور می کنند. (ناظم ال
محلاتلغتنامه دهخدامحلات . [ م َ ح َل ْ لا ] (اِخ ) نام شهرستانی است ،در 265هزارگزی جنوب باختری تهران و 28هزارگزی باختردلیجان و 6 هزارگزی شمال راه دلیجان به خمین . در دامنه ٔ کوه
محلاءةلغتنامه دهخدامحلاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِ) ابزاری که بدان سرمه در چشم می کشند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || ابزاری آهنین که بدان موی و چرک از روی ادیم دور می کنند. (ناظم ال
محلاتلغتنامه دهخدامحلات . [ م َ ح َل ْ لا ] (اِخ ) نام شهرستانی است ،در 265هزارگزی جنوب باختری تهران و 28هزارگزی باختردلیجان و 6 هزارگزی شمال راه دلیجان به خمین . در دامنه ٔ کوه
محلاتلغتنامه دهخدامحلات . [ م َ ح َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ محلة. رجوع به محلة شود : و مرا مردی می باید که غرفات و محلات گرگان را همه شناسد. (چهارمقاله چ دانشگاه ص 155).