محقانلغتنامه دهخدامحقان . [ م ِ (ع ص ) کمیز نگاهدارنده . || بسیار میزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محقانهلغتنامه دهخدامحقانه . [ م ُ ح ِق ْ قا ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) چون محقان . حقدارمانند. از روی حق . رجوع به محق شود.
محقانهلغتنامه دهخدامحقانه . [ م ُ ح ِق ْ قا ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) چون محقان . حقدارمانند. از روی حق . رجوع به محق شود.