محفوفلغتنامه دهخدامحفوف . [ م َ ] (ع ص ) گرداگرد گرفته شده . (از غیاث ) (آنندراج ). محاطشده . احاطه کرده شده . (ناظم الاطباء). گرداگرد فراگرفته . گرداگرد گرفته . فرا گرفته . محاط
محفوفونلغتنامه دهخدامحفوفون . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محفوف (در حالت رفعی ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به محفوف شود.
محفورفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - حفر شده ، کنده شده . 2 - کسی که دندان های وی خالی یا فرسوده شده .
محفوفونلغتنامه دهخدامحفوفون . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محفوف (در حالت رفعی ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به محفوف شود.
محاطلغتنامه دهخدامحاط. [ م ُ ] (ع ص ) جای گرداگرد برآورده شده برای گوسفندان و شتران و برای مردمان . (از ناظم الاطباء). گرداگرد فرا گرفته . مقابل محیط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا
افریقالغتنامه دهخداافریقا. [ اِ / اَ ] (اِخ ) قسمت سوم از پنج قسمت عالم و قاره ٔ سوم از سه قاره ٔ قدیم که عبارت از شبه جزیره ایست مثلث شکل و بواسطه ٔ تنگه ٔ سوئز به آسیا اتصال داش
جباللغتنامه دهخداجبال . [ ج ِ ] (اِخ ) مؤلف حدودالعالم آرد: ناحیتی است . مشرق وی بعضی از حدودپارس است و بعضی از بیابان کرکس کوه و بعضی از خراسان و جنوب وی حدود خوزستان است و مغ
معدودلغتنامه دهخدامعدود. [ م َ ] (ع ص ) شمارکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). شمرده شده و به حساب آمده و حساب شده . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معدود شدن ؛ شمرده ش