محظورلغتنامه دهخدامحظور. [ م َ ] (ع ص ) ممنوع . قدغن شده . حرام کرده شده . منعکرده شده . (غیاث ). قدغن . مانع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حرام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
محذورلغتنامه دهخدامحذور. [ م َ ] (ع ص ) امر مخوف . (منتهی الارب ). آنچه از آن ترسیده شود. (آنندراج ). قوله تعالی ان عذاب ربک کان محذوراً .و وقاک اﷲ کل محذور. (از اقرب الموارد). |
محزورلغتنامه دهخدامحزور. [ م ُ ح َزْ وِ ] (ع ص ) برانگیخته شده از خشم . خشمناک . (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب معنی کلمه را متغضب آورده و افزوده است که در همه ٔ نسخه ها همین ض
محضورلغتنامه دهخدامحضور. [ م َ ] (ع ص ) چیزی با بسیار آفت که پریان بر آن حاضر شوند. یقال اللبن محضور فغط اناءَ ک و کذلک الکنف محضورة؛ یعنی شیر دارای آفت بسیار است که پریان بر آن
محظوراتلغتنامه دهخدامحظورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محظورة. چیزهای حرام و ناروا و غیرمشروع . یقال : الضرورات تبیح المحظورات . (ناظم الاطباء) : راه تظاهر به خمر و زمر و محظورات شرع
محظوراتلغتنامه دهخدامحظورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محظورة. چیزهای حرام و ناروا و غیرمشروع . یقال : الضرورات تبیح المحظورات . (ناظم الاطباء) : راه تظاهر به خمر و زمر و محظورات شرع