محظوظفرهنگ مترادف و متضاد۱. بختیار، برخوردار، بهرهمند، بهرهور، متمتع، مستفیض ۲. خوشحال، شاد، مبتهج، مسرور، مشعوف، مفرح
مهضوضلغتنامه دهخدامهضوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت است از هض ؛ به معنی چیز شکسته و کوفته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرضوضلغتنامه دهخدامرضوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَض ّ. رجوع به رض شود. کوفته . (منتهی الارب ). ریزه کرده شده . (آنندراج ). || نیمکوب شده و شکسته شده . (ناظم الاطباء)
مرضوضةلغتنامه دهخدامرضوضة. [ م َ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مرضوض . رجوع به مرضوض و رض شود. أرض مرضوضة؛ زمین کوفته شده و ساخته شده با سنگ ریزه . (ناظم الاطباء).
مرضوضلغتنامه دهخدامرضوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَض ّ. رجوع به رض شود. کوفته . (منتهی الارب ). ریزه کرده شده . (آنندراج ). || نیمکوب شده و شکسته شده . (ناظم الاطباء)