محضرونلغتنامه دهخدامحضرون . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ، اِ) حاضرشدگان . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ محضر. (در حالت رفعی ).
محضرنامهلغتنامه دهخدامحضرنامه . [ م َ ض َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) شهادت نامه . (ناظم الاطباء). گواهی نامه . نامه ای که جمعی شهادت خود را در آن نویسند. فتوی نامه . رجوع به محضر شود. |
محضونلغتنامه دهخدامحضون . [ م َ ] (ع ص ) در کنار گرفته . حضانت شده . دربردارنده . حاوی : مشتمل دقایق جهانداری و محضون حقایق کامگاری . (روضةالعقول ، از مرزبان نامه چ تهران مقدمه ٔ
لَمَّافرهنگ واژگان قرآنوقتيكه - هنوز نه - سوگند مي خورم به آنچه- إلّا(در عباراتي نظير "فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ "معني "وقتيكه" مي دهد. در عباراتي نظير "وَلَمَّا يَدْخُلِ ﭐلْإِيمَانُ فِ
ابوریحانلغتنامه دهخداابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطن
معاجزلغتنامه دهخدامعاجز.[ م ُ ج ِ ] (ع ص ) عاجزکننده یا کینه دارنده و منه قوله تعالی والذین سعوا فی آیاتنا معاجزین ؛ ای یعاجزون الانبیاء و اولیاء اﷲ ای یقاتلونهم و یمانعونهم لیصی
حرونلغتنامه دهخداحرون . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) اسب سرکش . اسب توسن . اسب نافرمان . اسب بی فرمان . اسب ناآموخته . آن اسب که برجای ایستد و نرود. (مهذب الاسماء).شموس . اسب ناآموخته و ع
محضرنامهلغتنامه دهخدامحضرنامه . [ م َ ض َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) شهادت نامه . (ناظم الاطباء). گواهی نامه . نامه ای که جمعی شهادت خود را در آن نویسند. فتوی نامه . رجوع به محضر شود. |