محاولهفرهنگ انتشارات معین(مُ وِ لِ) [ ع . محاولة ] (مص ل .) 1 - تیز نگریستن به سوی چیزی . 2 - حیله کردن برای به دست آوردن چیزی .
محاولةدیکشنری عربی به فارسیکوشش کردن , قصد کردن , مبادرت کردن به , تقلا کردن , جستجو کردن , کوشش , قصد , سعي کردن , کوشيدن , ازمودن , محاکمه کردن , جدا کردن , سنجيدن , ازمايش , امتحان , ا
بهخاطرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ید] بهخاطر تحتالحمایۀ، درسایۀ محضاًلله، برای خدا، بهخاطر خدا
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... شیرازی ) رضاقلی هدایت آرد: نام شریفش آقا عبداﷲ، و از کمالات عقلیه و نقلیه آگاه . والدش حاج علی عسکر،و بمحامد صفات در آن شهر مشتهر، خود
نادر مازندرانیلغتنامه دهخدانادر مازندرانی . [ دِ رِ زَ دَ ] (اِخ ) میرزا اسداﷲ متخلص به نادر از شاعران قرن سیزدهم است . مولدش قریه ٔ شهر خواست از قرای اشرف مازندران است سالها در اصفهان به
رالغتنامه دهخدارا. (ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول که برای اظهار مفعولیت ما
محاولهفرهنگ انتشارات معین(مُ وِ لِ) [ ع . محاولة ] (مص ل .) 1 - تیز نگریستن به سوی چیزی . 2 - حیله کردن برای به دست آوردن چیزی .