محصول انرژیکاراefficient-energy produtواژههای مصوب فرهنگستانهر وسیله یا تجهیزاتی که از نظر مصرف انرژی رتبهای در میان 25 درصد نخست داشته باشد یا مصرف انرژی آن ده درصد بهتر از حداقلِ معیار باشد
محصوللغتنامه دهخدامحصول . [ م َ] (ع ص ، اِ) حاصل شده . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). گردآمده . (ناظم الاطباء). نتیجه . حاصل : محصول آن حرکت آن بود که سلطان را کلفت معاودت و مشقت مراجعت تحمل بایست کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 211).ما
معسوللغتنامه دهخدامعسول . [ م َ ](ع ص ) عسلی و با عسل ترتیب شده . (ناظم الاطباء). عسل زده . عسل ریخته . عسل آمیخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شهدآلود : و اگرچه منشی و مبدع آن را به فضل تقدم بل به تقدیم فضل رجحانی شایع است اما آن به حدیقه ای ماند که در او اگرچه ذوقها
محصولدیکشنری عربی به فارسیمحصول , چيدن , گيسو را زدن , سرشاخه زدن , حاصل دادن , چينه دان , ثمر دادن , واگذارکردن , ارزاني داشتن , بازده , حاصل , تسليم کردن يا شدن
محصوللغتنامه دهخدامحصول . [ م َ] (ع ص ، اِ) حاصل شده . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). گردآمده . (ناظم الاطباء). نتیجه . حاصل : محصول آن حرکت آن بود که سلطان را کلفت معاودت و مشقت مراجعت تحمل بایست کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 211).ما
محصولدیکشنری عربی به فارسیمحصول , چيدن , گيسو را زدن , سرشاخه زدن , حاصل دادن , چينه دان , ثمر دادن , واگذارکردن , ارزاني داشتن , بازده , حاصل , تسليم کردن يا شدن
محصوللغتنامه دهخدامحصول . [ م َ] (ع ص ، اِ) حاصل شده . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). گردآمده . (ناظم الاطباء). نتیجه . حاصل : محصول آن حرکت آن بود که سلطان را کلفت معاودت و مشقت مراجعت تحمل بایست کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 211).ما
نامحصوللغتنامه دهخدانامحصول . [ م َ ] (ص مرکب ) به دست نیامده . تحصیل ناشده . حاصل نشده : هیچ مقصود مفقود نماند و هیچ مأمول نامحصول نگردد. (سندبادنامه ص 64).
محصولدیکشنری عربی به فارسیمحصول , چيدن , گيسو را زدن , سرشاخه زدن , حاصل دادن , چينه دان , ثمر دادن , واگذارکردن , ارزاني داشتن , بازده , حاصل , تسليم کردن يا شدن
بنسازۀ محصولproduct platformواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از اجزای ثابت که تنوع و تکاملپذیری کل سامانه را با محدودسازی وابستگی میان دیگر اجزا ممکن میکند