محزندیکشنری عربی به فارسیسوگناک , اسفناک , رقت اور , زار , تيز , تند وتلخ , زننده , نيشدار , گوشه دار
محزنلغتنامه دهخدامحزن . [ م ُ ح َزْ زَ ] (ع ص ) اندوهگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندوهگین شده و دلتنگ شده . (ناظم الاطباء).
محزنلغتنامه دهخدامحزن . [ م ُ ح َزْ زِ ] (ع ص ) اندوهگین کننده . (از منتهی الارب ). هرآنچه سبب اندوه و آزردگی میگردد. (ناظم الاطباء).
محزنلغتنامه دهخدامحزن . [ م ُ زِ ] (ع ص ) اندوهگین کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). هر آنچه سبب اندوه و آزردگی میگردد. (ناظم الاطباء). غم انگیز. غم آور. انده آور: موسیقی مح
محضنلغتنامه دهخدامحضن . [ م َ ض َ / ض ِ ] (ع اِ) جای بچه برآوردن مرغان . ج ، محاضن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محضنلغتنامه دهخدامحضن . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) ذلیل کننده . خوارکننده . || نکوهنده . (ناظم الاطباء). عیب کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه حق کسی را ببرد. (ناظم الاطباء)