محرّکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ُرنده، گزنده، زننده، سوزآور، سوزان، سخت، شدید، آتشین، نافذ، موثر، نیشدار، تند، جگرسوز، مهلک مأنوس مبرم
محرقلغتنامه دهخدامحرق . [ م ُ ح َرْ رِ ] (اِخ ) لقب امروءالقیس بن عمرو. (منتهی الارب ). رجوع به امروءالقیس (اول ) شود.
محرقلغتنامه دهخدامحرق . [ م ُ ح َرْ رِ ] (اِخ ) لقب حارث بن عمرو ملک شام . (منتهی الارب ). رجوع به حارث ... شود.
محرقلغتنامه دهخدامحرق . [ م ُ ح َرْ رِ ] (اِخ ) رجوع به جفنةالاصغربن منذراکبر و رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 838 شود.
داروی محرّکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام وی محرّک، محرک مواد نیروزا، مواد دوپینگ، مادۀ تقویت کننده مادۀ محرک، نشادر، کوکائین کاتالیست، کاتالیزگر
توجهattentionواژههای مصوب فرهنگستانتمرکز ذهن بر محرک یا محرکهای خاص و نادیده گرفتن محرکهای محیطی دیگر
شرطیسازی وارونهbackward conditioning, backward pairingواژههای مصوب فرهنگستانعرضۀ محرک غیرشرطی پیش از محرک شرطی
شرطیسازی پسایندtrace conditioningواژههای مصوب فرهنگستاندر شرطیسازی پاولفی، روشی که در آن محرک شرطی با فاصلهای ثابت از محرک غیرشرطی جدا میشود و نخست محرک شرطی عرضه میشود
داروی محرّکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام وی محرّک، محرک مواد نیروزا، مواد دوپینگ، مادۀ تقویت کننده مادۀ محرک، نشادر، کوکائین کاتالیست، کاتالیزگر