محروثلغتنامه دهخدامحروث . [ م َ ] (ع اِ) محروت . بیخ گیاه انجدان . (ناظم الاطباء). بیخ درخت انجدان که حلتیث صمغ آن است . (برهان ). عروق انجدان . اصل انجدان . (اختیارات بدیعی ). ا
محروسلغتنامه دهخدامحروس . [م َ ] (ع ص ) حراست شده . نگهبانی و پاسبانی شده . محفوظ. (ناظم الاطباء). نگاهداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). نگهداشته شده : که چون رسولان را بر مراد باز
محروصلغتنامه دهخدامحروص . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حرص . با حرص و طمع. (ناظم الاطباء). آزمند. (آنندراج ).
محروثةلغتنامه دهخدامحروثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) مؤنث محروث . ارض محروثة؛ زمین مزروع . || اِراطریاس . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ارض محروثةدیکشنری عربی به فارسیزرد کمرنگ , غيره مزروع (زمين) , ايش , زمين شخم شده و نکاشته , باير گذاشته , ايش کردن شخم کردن
محروثةلغتنامه دهخدامحروثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) مؤنث محروث . ارض محروثة؛ زمین مزروع . || اِراطریاس . (یادداشت مرحوم دهخدا).