محرمةلغتنامه دهخدامحرمة. [ م َ رَ م َ / م َ رُ م َ ](ع اِ) آنچه شکستن آن روا نباشد. ج ، مَحرمات ، مَحارِم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زن . زوجه . (ناظم الاطباء). زن حرم .
محرمةلغتنامه دهخدامحرمة. [ م ُ ح َرْ رَ م َ ] (ع ص ) مؤنث مُحَرَّم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مُحَرَّم شود. || ماده شتری که ریاضت وی تمام نشده و به سواری درنیامده
مهرمةلغتنامه دهخدامهرمة. [ م َ رَ م َ ] (ع مص ) سخت پیر و کلان گردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهرم . هرم . || (اِ) پیری و سبب پیری . (منتهی الارب ).
يَتِيهُونَفرهنگ واژگان قرآنسرگردان هستند (عبارت "قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي ﭐلْأَرْضِ " : "[خدا] فرمود: اين سرزمين مقدس [به كيفر نافرمانى] ت
محارملغتنامه دهخدامحارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَحرَم . || ج ِ محرمة [ م ُ رُ / م ُ رَ ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به محرم و محرمة شود. || حرام کرده های خدا. (منتهی
محرماتلغتنامه دهخدامحرمات . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محرمة. (ناظم الاطباء) : و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 1). || ج ِ محرمة. زنانی که
ضاحیلغتنامه دهخداضاحی . (اِخ )ریگزاری است در جانب سَلمی غربی و در آن آبی است بنام محرَمة و آب دیگری بنام اَثیب . (معجم البلدان ).
مکروههلغتنامه دهخدامکروهه . [ م َ هََ ] (ع ص ) مکروهة. مؤنت مکروه . رجوع به مکروه شود. || امری که ترک آن راجح و فعل آن مرجوح است : از دخول در مداخل محرمه و مکروهه محترز نباشند. (