محرضلغتنامه دهخدامحرض . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) آنکه از عشق و اندوه گداخته باشد. || مرد بر جای مانده که برخاستن نتواند. زمین گیر. زَمِن . حَرِض . (از منتهی الارب ).
محرضلغتنامه دهخدامحرض . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) برآغالنده و گرم کننده کسی را بر چیزی . (از منتهی الارب ). برآغالاننده و تحریک کننده و به هیجان آورنده . (ناظم الاطباء). داعی . محرک . مشوق : و بر هر مایه دار معنی ... که رسیدم او را بر اتمام آن مرغب و محرض یافتم .(مرزبان
محرضلغتنامه دهخدامحرض . [ م ُ رِ ](ع ص ) نعت فاعلی از احراض . بیماری گدازنده مرد را چنانکه نزدیک به مرگ رساند. || کسی که پدر فرزند ناخلف گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
محرضلغتنامه دهخدامحرض .[ م ِ رَ ] (ع اِ) اشنان دان و ظرفی که در آن اشنان می ریزند. (ناظم الاطباء). محرضة. رجوع به محرضة شود.
محرثلغتنامه دهخدامحرث . [ م ُ رَ ] (ع ص ) ستور لاغر شده از بسیاری کار و راندن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
محردلغتنامه دهخدامحرد. [ م َ رِ ] (ع اِ) مفصل گردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای پالان از پشت . || جای بریدن . (منتهی الارب ).
محردلغتنامه دهخدامحرد. [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) گوشه نشین . کناره گزین . (از اقرب الموارد). || کج کننده ٔچیزی و خماننده ٔ آن به هیئت طاق . || دسته ٔ نی بر دیوار حظیره بندنده برای زینت . || پناه گیرنده به وردوک خمیده ٔ کژ. (از منتهی الارب ).
محرضةلغتنامه دهخدامحرضة. [ م ِ رَ ض َ ] (ع اِ) اشنان دان . (از منتهی الارب ) (دهار). ج ، محارض . (زمخشری ).
محرضةلغتنامه دهخدامحرضة. [ م ِ رَ ض َ ] (ع اِ) اشنان دان . (از منتهی الارب ) (دهار). ج ، محارض . (زمخشری ).