محرافلغتنامه دهخدامحراف . [ م ِ ] (ع اِ) مِسْبار. میل که به جراحت فروبرند تا غور آن معلوم کنند. (منتهی الارب ).
مهرافواژهنامه آزادترکیب دو واژه مهر به معنای نور و آف به معنای آفتاب میباشد و معنای کلی آن نور در نور است .
محرفلغتنامه دهخدامحرف . [ م ِ رَ ] (ع اِ) محراف . مسبار. میل که بدان غور و عمق جراحت دانند. ج ، محارف و محاریف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به محراف شود.
سبارلغتنامه دهخداسبار. [ س ِ ] (ع اِ) میل جراحت .(مهذب الاسماء). محراف و میلی که در جراحت فرو برند تا غور آن معلوم گردد. ج ، سُبُر. (ناظم الاطباء). آنچه بدان غور جراحت را معلوم
مسبارلغتنامه دهخدامسبار. [ م ِ ] (ع اِ) میل جراحت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). میلی که عمق زخم را بدان معلوم کنند. (اقرب الموارد). میل که به جراحت فرو برند تا عمق آن معلوم کن
میللغتنامه دهخدامیل . (ع اِ) هر آلت فلزی باریک و بلند. میله .- میل انگشتر ؛ میلی است فلزی مخروطی شکل که به وسیله ٔ آن حلقه ٔ انگشتر را بزرگ و یا صاف می کنند. (یادداشت لغت نامه