محرابلغتنامه دهخدامحراب . [ م ِ ] (ع ص ) محرب . (منتهی الارب ). مردی محراب ؛ مردی بسیار جنگ آور و دلیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
محرابفرهنگ مترادف و متضاد۱. قبله، جایگاه امامدر مسجد ۲. عبادتگاه، جایگاه کشیش ۳. مقصوره، شاهنشین ۴. صدر اطاق، پیشگاهمجلس
محرابلغتنامه دهخدامحراب . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش دزاب شهرستان سنندج ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری دزاب و 2هزارگزی تنگی سربا. دارای 500 تن سکنه . آب آن از
محرابلغتنامه دهخدامحراب . [ م ِ ] (ع اِ) برواره . (منتهی الارب ). بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . غرفه . (اقرب الموارد). خانه . (غیاث ). || صدر مجلس . (ناظم الاطباء). پیشگاه . مقا
مهرابلغتنامه دهخدامهراب . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت ، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد : من از دخت مهراب گریان شدم
مهرابواژهنامه آزاد(روستاهای گلستان و خراسان شمالی) محل طلوع آفتاب و محل تلاقی خورشید و آب. واژۀ ساخته شده از مهر (خورشید) و آب.
مهرابفرهنگ نامها(تلفظ: mehrāb) دارندهی جلوهی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد ؛ (در اعلام) پادشاه کابل بود ، همسر او سیندخت نام داشت ، سیندخت مادر رودابه است و رودابه همسر زال و
مِحْرَابَفرهنگ واژگان قرآنمحراب (محراب مسجد را بقول بعضي از اين جهت محراب خواندهاند که آنجا جاي حرب و ستيز نمودن با دشمن و با هواي نفس است و بعض ديگر گفتهاند : بدين جهت محراب خوانده شده
محراب جمشیدلغتنامه دهخدامحراب جمشید. [ م ِ ب ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). || روی معشوق : برافکن برقع از محراب جمشیدکه حاجتمند برقع نیست خورشید. نظامی .|| آت
مِحْرَابَفرهنگ واژگان قرآنمحراب (محراب مسجد را بقول بعضي از اين جهت محراب خواندهاند که آنجا جاي حرب و ستيز نمودن با دشمن و با هواي نفس است و بعض ديگر گفتهاند : بدين جهت محراب خوانده شده