محدودکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دودکننده، محدودسازنده، مشروط، غیر منعطف، شاق، سخت، دشوار افسارزده، محدود(شده)، زندانی▼ انحصارطلب، انحصارگرا بسته، تنگ، باریک مانع انحصاری
آمینواسید محدودکنندهlimiting amino acidواژههای مصوب فرهنگستانآمینواسیدی ضروری که به مقدار کم در بدن وجود دارد و ساخت پروتئین به آن وابسته است و نبود نوعی خاص از آن سبب کاهش میزان ساخت پروتئین در بدن میشود
بهرة نظریtheoretical yieldواژههای مصوب فرهنگستانمقدار محصول بهدستآمده از تبدیل کامل واکنشدهندة محدودکننده (limiting reactant) در یک واکنش شیمیایی
ارزش زیستیbiological valueواژههای مصوب فرهنگستاناندازۀ کمّی ارزش غذایی یک غذای پروتئینی در شرایطی که کیفیت پروتئین عامل محدودکننده باشد و نه مقدار آن
شیطانکnut 1واژههای مصوب فرهنگستانقطعهای در برخی از زهصداها، بین سرپنجه و دستۀ ساز که زهها بر روی آن قرار میگیرند و یکی از عوامل محدودکنندۀ طول زه مرتعش است
مشروطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته مشروط، تعهدزا، الزامآور، محدودکننده موقتی مشکوک بحثانگیز، مورداختلاف
آمینواسید محدودکنندهlimiting amino acidواژههای مصوب فرهنگستانآمینواسیدی ضروری که به مقدار کم در بدن وجود دارد و ساخت پروتئین به آن وابسته است و نبود نوعی خاص از آن سبب کاهش میزان ساخت پروتئین در بدن میشود