محتمللغتنامه دهخدامحتمل . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتمال . احتمال کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). احتمال داشته شده . تحمل کرده شده . (ناظم الاطباء). تحمل شده .- نامحتمل ؛ غیرقابل تحمل . که نتوان تحمل کرد. که نتوان بر خود هموار نمود :</s
محتمللغتنامه دهخدامحتمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتمال .بردارنده ٔ چیزی به سر و پشت . (از منتهی الارب ). بردارنده ٔ بار. (ناظم الاطباء). || بر گردن گیرنده چیزی را و شکرکننده . (از منتهی الارب ). کسی که برگردن خود میگیرد کاری را. (ناظم الاطباء). || برده خرنده . (منتهی الارب ). خری
مهتمللغتنامه دهخدامهتمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نمام و سخن چین . (ناظم الاطباء). و رجوع به اهتمال شود.
معتمللغتنامه دهخدامعتمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) به کار دارنده خود را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که خود را به کار وامی دارد و مشغول می سازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اضطراب کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتمال شود.
محتمل محلینلغتنامه دهخدامحتمل محلین .[ م ُ ت َ م َ / م ِ ل ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) نزد بلغا عبارت است از آنکه شاعر لفظی یا بیتی را چنان در ربط آورد که محل وقف کلام و استیناف کلام تواند بود:ستون سنگ که گویند چون است [ کذا ]بگویم راست کوهی بیستون است .<
محتمل الضدینلغتنامه دهخدامحتمل الضدین . [م ُ ت َ م َ / م ِ لُض ْ ض ِدْ دَ ] (ع ص مرکب ) چیزی که دارای دو معنی ضد هم باشد. (از ناظم الاطباء). || در اصطلاح علمای بدیع صنعت توجیه را نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و این را ذوالوجهین نیز خوانند و چنان بود که شاعر بیتی گو
محتملاتلغتنامه دهخدامحتملات . [ م ُ ت َ م َ / م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محتمل . چیزهای مظنون و ممکن . (از ناظم الاطباء).
محتمل محلینلغتنامه دهخدامحتمل محلین .[ م ُ ت َ م َ / م ِ ل ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) نزد بلغا عبارت است از آنکه شاعر لفظی یا بیتی را چنان در ربط آورد که محل وقف کلام و استیناف کلام تواند بود:ستون سنگ که گویند چون است [ کذا ]بگویم راست کوهی بیستون است .<
محتمل محلینلغتنامه دهخدامحتمل محلین .[ م ُ ت َ م َ / م ِ ل ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) نزد بلغا عبارت است از آنکه شاعر لفظی یا بیتی را چنان در ربط آورد که محل وقف کلام و استیناف کلام تواند بود:ستون سنگ که گویند چون است [ کذا ]بگویم راست کوهی بیستون است .<
محتمل الضدینلغتنامه دهخدامحتمل الضدین . [م ُ ت َ م َ / م ِ لُض ْ ض ِدْ دَ ] (ع ص مرکب ) چیزی که دارای دو معنی ضد هم باشد. (از ناظم الاطباء). || در اصطلاح علمای بدیع صنعت توجیه را نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و این را ذوالوجهین نیز خوانند و چنان بود که شاعر بیتی گو
محتملاتلغتنامه دهخدامحتملات . [ م ُ ت َ م َ / م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محتمل . چیزهای مظنون و ممکن . (از ناظم الاطباء).
نامحتمللغتنامه دهخدانامحتمل . [ م ُ ت َ م َ ] (ص مرکب ) غیرقابل تحمل . تحمل ناشدنی . تحمل ناکردنی . نابردنی : خیزم بروم که صبر نامحتمل است جان در قدمش کنم که آرام دل است .سعدی .
نامحتمللغتنامه دهخدانامحتمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ص مرکب ) غیرمحتمل . که ممکن و محتمل نیست . که در مظان احتمال قرار ندارد.