محتضرلغتنامه دهخدامحتضر. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتضار. مرد نزدیک به مرگ . (منتهی الارب ). بیمار که در حال احتضار است . آنکه در حال نزع است . آنکه مشرف به موت است .
محتضرلغتنامه دهخدامحتضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتضار. مردم شهری شونده . به شهر آینده . (منتهی الارب ). خلاف بادی . (ناظم الاطباء). || حاضرشونده . (ازمنتهی الارب )
محتظرلغتنامه دهخدامحتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتظار. شاخه های حظیره ساخته شده . (ناظم الاطباء). || حظیره کرده شده .
محتظرلغتنامه دهخدامحتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتظار. آنکه حظیره سازد. (منتهی الارب ). حظیره سازنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || هشیم محتظر؛ درخت خشک در هم ریخته
مُّحْتَضَرٌفرهنگ واژگان قرآنآن کس یا چیزی که نزدش حاضر شده اند (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هريك در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
مُّحْتَضَرٌفرهنگ واژگان قرآنآن کس یا چیزی که نزدش حاضر شده اند (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هريك در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
شِرْبٍفرهنگ واژگان قرآنسهمي از نوشيدن آب (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هريک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)