محتصرلغتنامه دهخدامحتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع اِ) شیر که اسدباشد. (منتهی الارب ). || (ص ) حصار بر شتر بندنده (و حصار نوعی است از پالان شتر). (آنندراج ).
مهتصرلغتنامه دهخدامهتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) آنکه خوشه ٔ خرما بر شاخش نهد و برابر و راست کند آن را. (آنندراج ). و رجوع به اهتصار شود. || (اِ)شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج
شیرلغتنامه دهخداشیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژی
محترمدیکشنری عربی به فارسیاراسته , محجوب , نجيب , محترم , قابل احترام , ابرومند , مودب , با ادب , پر احترام