محترقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (نجوم) ویژگی ستارهای که دچار احتراق شده.۲. [قدیمی] آتشگرفته؛ سوزان.۳. [قدیمی] شدید؛ سخت.
محترقلغتنامه دهخدامحترق . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتراق . سوخته شده . (ناظم الاطباء) (غیاث ). آتش گرفته .
محترقلغتنامه دهخدامحترق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) سوزان . (ناظم الاطباء).- سودای محترق ؛ اندیشه و خیال سوزان و باطل و بیهوده : من بازگشتم و با خویشتن گفتم همه از سوداهای محترق است
محترقهفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ رِ قِ یا قَ) [ ع . محترقة ] (اِفا.) مؤنث محترق . ؛ مواد ~ موادی که موجب سوزاندن اشیا و تولید حریق شود.
طریقه ٔ محترقهلغتنامه دهخداطریقه ٔ محترقه . [ طَ ق َ / ق ِ ی ِ م ُ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد منجمین مدت طی کردن قمر مسافت این پانزده درجه از نوزدهم درجه ٔ میزان که مح
نارنجکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگلولهای از مواد محترقه به اندازۀ نارنج که هنگام به زمین خوردن منفجر و باعث خرابی و تلفات میشود.