مجیرلغتنامه دهخدامجیر. [ م ُ ] (اِخ ) (دعای ...) نام دعائی که در کتب ادعیه مضبوط است و آغاز میشود به سبحانک یااﷲ تعالیت ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجیرلغتنامه دهخدامجیر. [ م ُ ] (ع ص ) پناه دهنده و دستگیر. (آنندراج ) (غیاث ). زنهاردهنده و پناه دهنده و پناه دهنده از جور وزبردستی . (ناظم الاطباء). آنکه زنهار دهد. زنهاردار.فر
مجیرلغتنامه دهخدامجیر. [ م ُ ج َی ْ ی َ ] (ع ص ) حوض مجیر؛ حوض کوچک . || حوض دورتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حوض عمیق . (از اقرب الموارد). || حوض گچ کار. (منته
مجیر غیاثیلغتنامه دهخدامجیر غیاثی . [ م ُ رِ ] (اِخ ) یکی از شعرای قدیم ایران که در لغت نامه ٔ اسدی شعری از او به شاهد «کف » آمده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجیرالدین بیلقانیلغتنامه دهخدامجیرالدین بیلقانی . [ م ُ رُدْ دی ن ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابوالمکارم مجیرالدین از مردم بیلقان (از توابع شروان ) و از شاعران معروف و زبان آور در قرن ششم هجری و از ش
مجیرالدینلغتنامه دهخدامجیرالدین .[ م ُ رُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن یعقوب بن علی ملقب به مجیرالدین بن تمیم از شعرای عرب است . وی در حماة نشأت یافت و از ملازمان ملک منصور بود شعری لطیف و
مجیر غیاثیلغتنامه دهخدامجیر غیاثی . [ م ُ رِ ] (اِخ ) یکی از شعرای قدیم ایران که در لغت نامه ٔ اسدی شعری از او به شاهد «کف » آمده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجیرالدین بیلقانیلغتنامه دهخدامجیرالدین بیلقانی . [ م ُ رُدْ دی ن ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابوالمکارم مجیرالدین از مردم بیلقان (از توابع شروان ) و از شاعران معروف و زبان آور در قرن ششم هجری و از ش