مجهودلغتنامه دهخدامجهود. [ م َ ] (ع اِ) کوشش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).سعی و کوشش و جهد. (ناظم الاطباء). جهد. غایت کوشش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون به
مجحودلغتنامه دهخدامجحود. [ م َ ] (ع ص ) انکار کرده شده و قبول ناشده و نامسلم . (ناظم الاطباء). || در اصطلاح فقها بنده ای است که از مولایش اطاعت نمی کند. (فرهنگ علوم نقلی سیدجعفر
مجهولدیکشنری عربی به فارسیبي نام , داراي نام مستعار , تخلصي , لا ادري , ناشناخته , مجهول , ناشناس , گمنام , بي شهرت , نامعلوم
زامکلغتنامه دهخدازامک . [ م ِ ] (ع ص ) اصمعی گوید: الزامک المجهود الذی یزمک فی مکانه فلایبرح و ثعلب گوید: زامک غیر از مجهود است . (کنز الحفاظ فی تهذیب الالفاظ تألیف ابن سکیت چ
بهاءالدولهلغتنامه دهخدابهاءالدوله . [ ب َ ئُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) علی بن احمد جامجی . از اوایل جوانی در ارتقای مدارج ملک و دولت و ارتفاع اعلام حشمت مجهود خود مبذول فرمود، تا آخر به اولین
حراسینلغتنامه دهخداحراسین . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) شتران لاغر (واحد آن نیامده ). (منتهی الارب ). مجهوده از ابل . || سالهای قحطناک . (منتهی الارب ).
تجاهدلغتنامه دهخداتجاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) بسیار کوشش کردن و قدرت و توانایی را کار بستن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اجتهاد. (زوزنی ). ||
توانائیلغتنامه دهخداتوانائی . [ ت ُ / ت َ ] (حامص ) نیرومندی . اقتدار. قدرت . (فرهنگ فارسی معین ). قوت و قدرت و زور و دست . (ناظم الاطباء). طاقت . (دهار). مقدرت . تیو. تاب . توان .