مجنیلغتنامه دهخدامجنی . [ م َ نا ] (ع اِ) جای چیدن و آنچه از آن میوه چینند مانند درخت . (از ذیل اقرب الموارد ص 450). محل چیدن . ج ، مَجانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجنیلغتنامه دهخدامجنی . [ م ُ ] (ع ص ) میوه ٔ رسیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زمینی بسیار گیاه و سماروغ و جز آن . (آنندراج ). زمینی که در آن میوه و نخله و علف و سماروغ بسی
مجنی علیهلغتنامه دهخدامجنی علیه . [ م َ نی یُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بر او جنایت رفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که جرمی به ضرر او واقع شده است . (ترمینولوژی حقو
مانیتیسمفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] (اِ.) نیروی مغناطیسی در بدن انسان که می تواند دیگران را تحت تأثیر قرار بدهد.
مجنی علیهلغتنامه دهخدامجنی علیه . [ م َ نی یُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بر او جنایت رفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که جرمی به ضرر او واقع شده است . (ترمینولوژی حقو
مجانیلغتنامه دهخدامجانی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَجنی ̍. (اقرب الموارد). ج ِ مجنی [ م َ نا ] : مجانی الادب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجنی شود. || سودها و منفعتها و حا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اسماعیل بن ایّوب حنفی .او راست : فتح المجنی فی شرح المغنی . (کشف الظنون ).
قتل عمدلغتنامه دهخداقتل عمد. [ ق َ ل ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قتل عمد موجب قصاص است نه دیه و قتل عمد هنگامی است که عاقل بالغی آهنگ کشتن کند بوسیله ای که غالباً بدان قتل واقع
مشهودلغتنامه دهخدامشهود. [ م َ ] (ع ص ) حاضرشده . آنچه دیده شده و معاینه میگردد. (ناظم الاطباء). نمایان . هویدا.پیدا. پدیدار. رویاروی دیده شده . (یادداشت مؤلف ).- مشهود شدن ؛ م