مجعللغتنامه دهخدامجعل . [ م َ ع َ ] (ع مص ) کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کردن چیزی . جعل [ ج َ / ج ُ ] . و رجوع به جعل شود. || ساختن . (از منتهی الارب ).
مجعللغتنامه دهخدامجعل . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) اداکننده ٔ مزد. (ناظم الاطباء). مزد دهنده . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || آنکه فرود آرد دیگ پایه را به دستمال . (آنندراج
مجالدیکشنری عربی به فارسیقلمرو , حوزه , وسعت , نوسان نما , کره , گوي , جسم کروي , فلک , گردون , دايره , محيط , مرتبه , حدود فعاليت , دايره معلومات , احاطه کردن , بصورت کره دراوردن
مجالفرهنگ مترادف و متضاد۱. امکان، حوصله ۲. زمان، فرصت، وقت ۳. جولانگاه، عرصه، میدان ۴. توان ۵. جا، محل
مجالدیکشنری فارسی به انگلیسیbreathing room, breathing space, chance, leisure, opportunity, toehold, vantage
مجعلةلغتنامه دهخدامجعلة. [ م ُ ع ِ ل َ ] (ع ص ) ارض مجعلة؛ زمین کوکال ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُجعِل شود.
مجعلةلغتنامه دهخدامجعلة. [ م ُ ع ِ ل َ ] (ع ص ) ارض مجعلة؛ زمین کوکال ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُجعِل شود.
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلب
رقيقة مقليةدیکشنری عربی به فارسیمجعد شدن , موجدارکردن , حلقه حلقه کردن , چيز خشک وترد , ترد , سيب زميني برشته