مجصصلغتنامه دهخدامجصص . [ م ُ ج َص ْ ص َ ] (ع ص ) گچ کرده شده . (غیاث ) (از آنندراج ). سپید شده ٔ با گچ . (ناظم الاطباء).گچ اندوده . به گچ کرده . گچ کاری شده . (یادداشت به خط مر
مجصصلغتنامه دهخدامجصص . [ م ُ ج َص ْص ِ ] (ع ص ) به گچ انداینده بنا را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گچ کار. (ناظم الاطباء). رجوع به جص و تجصیص شود. || سگ بچه
محصصلغتنامه دهخدامحصص . [ م ُ ح َص ْ ص َ ] (ع ص ) هویدا. (ازمنتهی الارب ). آشکار. || بهره بهره گردیده .حصه حصه شده . || به عهده ٔ کسی گذاشته شده .حواله شده . (سازمان اداری حکومت
مخصصلغتنامه دهخدامخصص . [ م ُ خ َص ْ ص ِ ] (ع ص ) خاص کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه خاص می گرداند. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فلسفی ) مخصصات انواع
مرصصلغتنامه دهخدامرصص . [ م ُ رَص ْ ص َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترصیص . رجوع به ترصیص شود. به ارزیز در گرفته و قلعی نموده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مطلی به رصاص .
مقصصلغتنامه دهخدامقصص . [ م ُ ق َص ْ ص َ ] (ع ص ) آنکه موی پیش سر وی بریده بود. (مهذب الاسماء). آنکه گیسوهای وی بریده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فرس مقصص ؛ ا
مرامیلغتنامه دهخدامرامی . [ م َ ] (ع اِ) کنگره های بروج . (ناظم الاطباء). سوراخهائی که برای تیراندازی و سنگ افکندن به سپاه مهاجم بر فراز حصارهای قلعه و برج های اطراف قلعه ها احدا
ایزارلغتنامه دهخداایزار. (اِ) شلوار. زیرجامه . پوشش . پای ازار : آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیزکخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار. حقیقی صوفی .دست بدستار برد و سیم بتو دادپشت بدو
منقشلغتنامه دهخدامنقش . [ م ُ ن َق ْ ق َ ] (ع ص ) نگاشته و نگار کرده . (آنندراج ). نقش کرده شده و نگارکرده شده و دارای نقش و نگار و دارای تصاویر و رنگهای گوناگون . (ناظم الاطباء
محصصلغتنامه دهخدامحصص . [ م ُ ح َص ْ ص َ ] (ع ص ) هویدا. (ازمنتهی الارب ). آشکار. || بهره بهره گردیده .حصه حصه شده . || به عهده ٔ کسی گذاشته شده .حواله شده . (سازمان اداری حکومت
مخصصلغتنامه دهخدامخصص . [ م ُ خ َص ْ ص ِ ] (ع ص ) خاص کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه خاص می گرداند. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فلسفی ) مخصصات انواع