مجرمةلغتنامه دهخدامجرمة. [ م ُ ج َرْ رَ م َ ] (ع ص ) مؤنث مُجَرْم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مجرم شود.
مذنبةلغتنامه دهخدامذنبة. [ م ُ ن ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مذنب است به معنی زن گنهکار. مجرمة. عاصیة. آثمة. رجوع به مُذنِب شود.
صورةدیکشنری عربی به فارسیمجسمه , تمثال , شکل , پنداره , شمايل , تصوير , پندار , تصور , خيالي , منظر , مجسم کردن , خوب شرح دادن , مجسم ساختن , نقاشي , عکس , عکس برداشتن از , عکسبرداري کر
نحةدیکشنری عربی به فارسیمجسمه سازي , پيکر تراشي , سنگتراشي کردن , عنوان روي پاکت , عنوان نوشته روي چيزي , توضيح , ادرس , نشاني روي نامه , ظهرنويسي