مجذعلغتنامه دهخدامجذع . [ م ُ ذَ / م ُ ج َذْ ذَ ] (ع ص ) بی اصل هر چیز و بی ثبات . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بی اصل و بی ثبات از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مجذعلغتنامه دهخدامجذع . [ م ُ ذِ ] (ع ص ) به زندان کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || ستور جذع گردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به جَذَع شود
مجزادیکشنری فارسی به انگلیسیaloof, detached, discrete, distinct, divided, free-standing, individual, lonely, secluded, separate, several, single, parted, sequestered
مجزعلغتنامه دهخدامجزع . [ م ُ ج َزْ زِ ] (ع ص ) حوض مجزع ؛ حوض کم آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حوضی که در آن چیزی از بقیه ٔ آب نمانده باشد. (از اقرب الموارد).
رقيقة مقليةدیکشنری عربی به فارسیمجعد شدن , موجدارکردن , حلقه حلقه کردن , چيز خشک وترد , ترد , سيب زميني برشته