مجداحلغتنامه دهخدامجداح . [ م ِ ] (ع اِ) کناره ٔ دریا. (ناظم الاطباء). ساحل دریا. ج ، مجادح . (از اقرب الموارد).
مجادیحلغتنامه دهخدامجادیح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ستارگان مایل به غروب . (آنندراج ) : مسبب همه قادری است که مجادیح انواء، نفحه ای از نوافح رحمت اوست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران
دریالغتنامه دهخدادریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء ا