مجثمةلغتنامه دهخدامجثمة. [ م ُ ج َث ْ ث َ م َ ] (ع ص ) جانوری که آن را بسته ، تیر و مانند آن زنند تا کشته گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ و یا خرگوش و مانند آن را بسته و به
صورةدیکشنری عربی به فارسیمجسمه , تمثال , شکل , پنداره , شمايل , تصوير , پندار , تصور , خيالي , منظر , مجسم کردن , خوب شرح دادن , مجسم ساختن , نقاشي , عکس , عکس برداشتن از , عکسبرداري کر
نحةدیکشنری عربی به فارسیمجسمه سازي , پيکر تراشي , سنگتراشي کردن , عنوان روي پاکت , عنوان نوشته روي چيزي , توضيح , ادرس , نشاني روي نامه , ظهرنويسي
تمثال نصفيدیکشنری عربی به فارسیمجسمه نيم تنه , بالا تنه , سينه , انفجار , ترکيدگي , ترکيدن , خرد گشتن , ورشکست شدن , ورشکست کردن , بيچاره کردن