مجاورت مکانیspatial proximityواژههای مصوب فرهنگستاننزدیکی میان دو یا چند مکان یا شهر یا مردم یا سایر پدیدهها
مجاورتلغتنامه دهخدامجاورت . [ م ُ وَ / وِ رَ ] (ع مص ) مجاورة. رجوع به مجاورة شود. || (اِمص ) همسایگی و درنزدیکی . (ناظم الاطباء). قرب و همسایگی . (غیاث ). نزدیکی . جوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نخواهم که بیش خونی ریخته شود، حق م
مجازmetonymyواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای زبانی که ازطریق آن نام پدیدهای که دارای نوعی پیوند، نظیر مجاورت مکانی و زمانی و سببی، با پدیدهای دیگر است بهجای لفظ پدیدۀ دیگر به کار میرود
مجاورتلغتنامه دهخدامجاورت . [ م ُ وَ / وِ رَ ] (ع مص ) مجاورة. رجوع به مجاورة شود. || (اِمص ) همسایگی و درنزدیکی . (ناظم الاطباء). قرب و همسایگی . (غیاث ). نزدیکی . جوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نخواهم که بیش خونی ریخته شود، حق م
مجاورتلغتنامه دهخدامجاورت . [ م ُ وَ / وِ رَ ] (ع مص ) مجاورة. رجوع به مجاورة شود. || (اِمص ) همسایگی و درنزدیکی . (ناظم الاطباء). قرب و همسایگی . (غیاث ). نزدیکی . جوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نخواهم که بیش خونی ریخته شود، حق م
اصل مجاورتproximity principleواژههای مصوب فرهنگستاناصلی در مدیریت پسماند که براساس آن پسماند تولیدشده ترجیحاً در مجاورت محل تولید باید پردازش و دفع شود