مجاهرتلغتنامه دهخدامجاهرت . [ م ُ هََ / هَِ رَ ] (ع مص ) مجاهرة. دشمنی کردن : ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاه داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). || آشکار کردن . و
مجاهرةلغتنامه دهخدامجاهرة. [ م ُ هََ رَ ] (ع مص ) مجاهرت . رویاروی جنگ کردن . (المصادر زوزنی ). با کسی رویاروی جنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || رویاروی د
مکاشرتلغتنامه دهخدامکاشرت . [ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (از ع ، مص ) در دو شاهد زیر به معنی دندان نمودن از خشم و آشکار ساختن دشمنی آمده است : ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاهداشت . (
شارشاهلغتنامه دهخداشارشاه . (اِخ ) محمدبن شار ابونصربن محمد معروف به شارشاه از پادشاهان غرشستان در عهد سلطان محمود غزنوی و این شارشاه چون به عرصه رسید پدر وی شارابونصر ملک به وی ب
زنهارلغتنامه دهخدازنهار. [ زِ ] (اِ) امان و مهلت باشد. (برهان ). پناه و امان و مهلت . (غیاث ). امان . (جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). زینهار. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (فرهنگ فار
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسد مسمی به منصور. شار غرجستان مشهور به شار شاه در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده : ولایت غرشستان را شار ابونصر داشت تا پسر وی مح