مجاملهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تملقگویی، مجیزگویی، چربزبانی، زبانبازی ≠ مجاهلت، مجاهله ۲. خوشرفتاری، مجاملت
مجاملهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مجاز] چربزبانی و خوشامدگویی.۲. [قدیمی] با کسی نیکویی و خوشرفتاری کردن.
مجاملةلغتنامه دهخدامجاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) با کسی نیکویی نمودن . (المصادر زوزنی ). نیکویی کردن . (آنندراج ). ورجوع به مجاملت شود. || به جمیل معامله کردن بدون مؤاخات خالص
مجامله کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مجیز گفتن، چربزبانی کردن، تملق گفتن، مداهنهگری کردن ۲. زبانبازی کردن، شیرینزبانی کردن
مجامله کارلغتنامه دهخدامجامله کار. [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که چرب زبانی و تملق پیشه سازد. کسی که با مردم چرب زبانی کند. کسی که تملق بکار برد. و رجوع به مجامله و مج
مجامله کارلغتنامه دهخدامجامله کار. [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که چرب زبانی و تملق پیشه سازد. کسی که با مردم چرب زبانی کند. کسی که تملق بکار برد. و رجوع به مجامله و مج
مجاملةلغتنامه دهخدامجاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) با کسی نیکویی نمودن . (المصادر زوزنی ). نیکویی کردن . (آنندراج ). ورجوع به مجاملت شود. || به جمیل معامله کردن بدون مؤاخات خالص