مجالسلغتنامه دهخدامجالس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مجلس و مجلسة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ مجلس . (غیاث ) (آنندراج ).انجمنها و مجلسها. (ناظم الاطباء) : یا ایها الذین آمنوا
مجالسلغتنامه دهخدامجالس . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) همنشین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : با وزراء وکتاب ایشان مجالس و معاشر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
مجالس مذهبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی مذهبی، سفره انداختن، سفرهابوالفضل، آشپزان مراسم مذهبی
مجالستفرهنگ مترادف و متضاد۱. آمیزش، مخالطت، معاشرت، همدمی، همنشینی ۲. معاشرت کردن، همنشینی کردن ۳. همنشینبودن، معاشر بودن
مجالستلغتنامه دهخدامجالست . [ م ُ ل َ / ل ِ س َ ] (ع اِمص ) همنشینی . (غیاث ). همنشینی و معاشرت . (ناظم الاطباء). نشست و برخاست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و من بنده را بر مجا
مجالسةلغتنامه دهخدامجالسة. [ م ُ ل َ س َ ] (ع مص ) همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجالست شود.