مجاعتلغتنامه دهخدامجاعت . [ م َ ع َ ] (ع اِمص ) گرسنگی . (غیاث ). مجاعة : آتش مجاعت چون بر افروزد دیار قناعت رابسوزد. (مقامات حمیدی ). در مجاعت بادروزه با قناعت دریوزه نتوان ساخت
سنگ مجاعتلغتنامه دهخداسنگ مجاعت . [ س َ گ ِ م َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که برای دفع گرسنگی بر شکم بندند و این مسنون است . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به سنگ قناعت
سنگ مجاعتلغتنامه دهخداسنگ مجاعت . [ س َ گ ِ م َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که برای دفع گرسنگی بر شکم بندند و این مسنون است . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به سنگ قناعت
قاصملغتنامه دهخداقاصم . [ ص ِ ] (ع ص ) درهم شکننده . (ناظم الاطباء) : مذلت مجاعت که قاصم ظهور شیران و شکننده ٔ دل دلیران است او را مغبون و زبون نگرداند. (سندبادنامه ).
مجاعهلغتنامه دهخدامجاعه . [ م َ ع َ / ع ِ ] (ع اِمص )سال سخت و قحط که مردمان و حیوانات از گرسنگی تلف شوند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجاعة و مجاعت شود.