مجارلغتنامه دهخدامجار. [ م ِ ] (ع اِ) رسن پای بند شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عقال و رسن پای بند شتر. (ناظم الاطباء). || (مص ) افزون گرفتن در خرید و فروخت . مماجرة. (
مجعرلغتنامه دهخدامجعر. [ م َ ع َ ] (ع ص ) کون مرغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دبر. (اقرب الموارد).
مجارستانلغتنامه دهخدامجارستان . [ م َ رِ ] (اِخ ) یاهنگری که مجارها آن را «مجیار نپکوزتارساساگ » نامند. یکی از کشورهای اروپای مرکزی است که در مشرق اتریش واقع است و از شمال با چکسلوا
genitourinaryدیکشنری انگلیسی به فارسیمجاری تناسلی و ادراری، جهآز تناسلی و ادراری، وابسته به دستگاه اداری تناسلی