مجادللغتنامه دهخدامجادل . [ م َ دِ ] (اِخ ) شهری است به خابور. (منتهی الارب ). نام شهری . (ناظم الاطباء). و رجوع به خابور شود.
مجادللغتنامه دهخدامجادل . [ م َ دِ ] (ع اِ) ج ِ مِجدَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ مجدل به معنی کوشک . (آنندراج ). و رجوع به مجدل شود.
مجادللغتنامه دهخدامجادل . [ م ُ دِ ] (ع ص ) خصومت کننده و جنگجو و ستیزه جو. (ناظم الاطباء). خصومت کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || آن که جدال کند. آن که جدل کند. مناقش .
مجادلهفرهنگ مترادف و متضادآشوب، جدال، جروبحث، جنگ، خصومت، دعوا، ستیزه، کشمکش، مجادلت، مکاوحت، مناقشه، نزاع ≠ مصالحه
مجادله کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نزاع کردن، جنگیدن، ستیزیدن، دعوا کردن، ستیز کردن ۲. جدل کردن، مباحثه کردن ۳. دشمنی کردن، خصومت ورزیدن
جَادَلُواْفرهنگ واژگان قرآنمجادله کردند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاري کردن در يک مساله براي غالب شدن در رأي است )
جِدَالَفرهنگ واژگان قرآنمجادله کردن(مجادله در اصل به معناي اصرار در بحث و پافشاري کردن در يک مساله براي غالب شدن در رأي است )
مَا يُجَادِلُفرهنگ واژگان قرآنمجادله نمي كنند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاري کردن در يک مساله براي غالب شدن در رأي است )