ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) بابونی . یکی از شیوخ عرفان است و به روزگار فخرالدوله ٔ دیلمی به شیراز بافاده و تدریس اشتغال می ورزید. وی از طائفه کرد و مول
شثلغتنامه دهخداشث . [ ش َث ث ] (ع اِ) گیاهی است خوشبوی و تلخ مزه که دباغت کنند به وی . (منتهی الارب ). درختی چون درخت کوچک سیب خوشبوی و تلخ مزه که در بلاد مغول روید و با برگ آ
بجاویلغتنامه دهخدابجاوی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلاد بجاوه . مردم بجاوه : و بردست راست این شهر [ عیذاب ] چون روی به قبله کنند کوهی است و پس آن کوه بیابانی عظیم ، و علف خوار
غیاث الدینلغتنامه دهخداغیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) جمشیدبن مسعودبن محمودبن محمد کاشانی . محیط طباطبائی در مقاله ٔ خود بعنوان «غیاث الدین جمشید» چنین آرد: غیاث الدین جمشید پسر مسعو
سر نهادنلغتنامه دهخداسر نهادن . [ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مجازاً،خواب کردن . (غیاث ) (آنندراج ). خوابیدن : برمدار از مقام مستی پی سر همانجا بنه که خوردی می . سنائی .بشنو الفاظ