مثکلغتنامه دهخدامثک . [ م َ ] (اِ) به لغت سریانی دوایی است که آن را سوس گویند و اصل السوس بیخ آن است و به فارسی مهک خوانند. (برهان ). مأخوذ از سریانی متکی و مهک که به تازی سوس
مسکدیکشنری عربی به فارسیواگير , فريبنده , جاذب , شمعداني عطري , گل شمعداني , هيولا يي , بي عاطفگي , شرارت بسيار , هيولا , مشک , غاليه , بوي مشک , نافه مشک
مسکلغتنامه دهخدامسک . [ م ُ ] (ع اِ) آنچه از طعام و شراب که بدن را نگهداری کند. || عقل . خرد. (از اقرب الموارد). || بخیلان .بخلاء. و آن جمع مسیک است . (از ذیل اقرب الموارد).
مسکلغتنامه دهخدامسک . [ م ُ س َ ] (ع اِ) ج ِ مُسکَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مسکة شود.
مثکاللغتنامه دهخدامثکال . [ م ِ ] (ع ص ) زن گم کرده فرزند. ج ، مثاکیل . (منتهی الارب ). مادر گم کرده فرزند. (ناظم الاطباء). زن بسیار فرزندگم کرده . ج ، مثاکیل . (ازاقرب الموارد).
مثکللغتنامه دهخدامثکل . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) زن گم کرده فرزند. ج ، مثاکل . (ناظم الاطباء). زنی که لازم شود او را ثکل [ ث ُ یا ث َک َ ] یعنی بی فرزندی . (آنندراج ) (از منتهی الارب
مثکلةلغتنامه دهخدامثکلة. [ م َ ک َ ل َ ] (ع اِ) سبب ثُکل . (منتهی الارب ). آنچه سبب شود گم کردگی فرزند را و گویند رمح فلان للوالدات مثکلة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجو
مثکلةلغتنامه دهخدامثکلة. [ م ُ ک ِ ل َ ] (ع ص ) قصیدة مثکلة، آنچه در آن ثُکل مذکور باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قصیده ای که در وی ذکر ثکل بودو مرثیه باشد. (ناظم الاطبا
مثکاللغتنامه دهخدامثکال . [ م ِ ] (ع ص ) زن گم کرده فرزند. ج ، مثاکیل . (منتهی الارب ). مادر گم کرده فرزند. (ناظم الاطباء). زن بسیار فرزندگم کرده . ج ، مثاکیل . (ازاقرب الموارد).
مثکللغتنامه دهخدامثکل . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) زن گم کرده فرزند. ج ، مثاکل . (ناظم الاطباء). زنی که لازم شود او را ثکل [ ث ُ یا ث َک َ ] یعنی بی فرزندی . (آنندراج ) (از منتهی الارب
مثکلةلغتنامه دهخدامثکلة. [ م َ ک َ ل َ ] (ع اِ) سبب ثُکل . (منتهی الارب ). آنچه سبب شود گم کردگی فرزند را و گویند رمح فلان للوالدات مثکلة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجو
مثکلةلغتنامه دهخدامثکلة. [ م ُ ک ِ ل َ ] (ع ص ) قصیدة مثکلة، آنچه در آن ثُکل مذکور باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قصیده ای که در وی ذکر ثکل بودو مرثیه باشد. (ناظم الاطبا
مثاکللغتنامه دهخدامثاکل . [ م َ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُثکِل . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مثکل شود.