مثوللغتنامه دهخدامثول . [ م ُ ] (ع مص ) بر پای ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ایستادن و به خدمت ایستادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). به خدمت پیش ایستادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : قصه به حضرت سلطان بنوشتند و راه وصول به خدمت مثو
مثولفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به حضور آمدن ، به خدمت ایستادن . 2 - تشبیه کردن . 3 - افتادن از موضع و جای خود. 4 - چسبیدن به زمین . 5 - بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران .
متوللغتنامه دهخدامتول . [ م ُ ] (اِ) نام درختی است که در گرگان رود، به لرک دهند. رجوع به لرک در همین لغت نامه شود.
متویللغتنامه دهخدامتویل . [ م ُ ت َ وَی ْ ی ِ ] (ع ص ) دعاکننده برای چیزی که فرود آید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تویل شود. || حقیرکننده و خوارکننده . (ناظم الاطباء). || نفرین کننده . (ناظم الاطباء).
مطوللغتنامه دهخدامطول . [ م ِطْ وَ ] (ع اِ) کیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ذکر. ج ، مطاول . (ناظم الاطباء). || رسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریسمان . (ناظم الاطباء). رسن . ج ، مَطاوِل . مطاول الخیل ، ارسانها. (اقرب الموارد).
مطوللغتنامه دهخدامطول . [ م ُ طَوْ وَ ] (ع ص ) دراز و فروهشته . (آنندراج ). دراز و طولانی . ممتد و دراز و طولانی . (ناظم الاطباء). مقابل مختصر. درازشده : این حدیث بر دارکردن حسنک به پایان آوردم و چند قصه و نکته بدان پیوستم سخت مطول و مبرم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span
مطوللغتنامه دهخدامطول . [ م َ ] (ع ص ) دیردارنده ٔ وام و دین را و دیری کننده در وعده ٔ ادای آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مثولاتلغتنامه دهخدامثولات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مثلة [ م َ ث ُ ل َ / م َ ل َ] . عقوبت و کاری که بدان عبرت گیرند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مثلة شود.
مثللغتنامه دهخدامثل . [ م َ ] (ع مص ) ایستادن و به خدمت ایستادن . || به زمین چسبیدن . مثول . از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || از جای خود افتادن . مثول . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زایل شدن از موضع خود. (از ناظم الاطباء). || تشبیه دادن . || مانند شدن به چیز
مثللغتنامه دهخدامثل . [ م َ ث َ ] (ع اِ) مانند. همتا. ج ، امثال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه . نظیر. (از اقرب الموارد). همتا. (ناظم الاطباء) : چون دل از دست بدادی مثل کره ٔ توسن نتوان بازگرفتن به همه خلق عنانش . سعدی .- <span
علملغتنامه دهخداعلم . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن . || یقین کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دریافتن . (منتهی الارب ). ادراک . (اقرب الموارد). || استوار کردن . (از منتهی الارب ). اتقان . (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) یقین . || فضل . (ناظم الاطباء). || معرفت دقی
مثولاتلغتنامه دهخدامثولات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مثلة [ م َ ث ُ ل َ / م َ ل َ] . عقوبت و کاری که بدان عبرت گیرند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مثلة شود.
ممثوللغتنامه دهخداممثول . [ م َ ] (ع ص ) تشبیه شده .مانند و مثل گردیده : درست کردیم که بأس شدید مر امیرالمؤمنین را بود و خدای تعالی بأس شدیدمر آهن را [ گفت ] و چون رسول از خلق علی را به خویشتن [ کشید ] چه به مصاهرت و چه به وصایت ، پیدا آمد که امیرالمؤمنین علی ممثول